ربنا...

در و دیوار ساکت اتاق در غروب مرا می خوانند
ومن فاصله ها را تا ساعت ها بعد از افطار به انتظارت گریه می کنم

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

آن زمان که روح بزرگ با روحت برخورد می کند
آن زمان که روزه ات را با گریه افطار می کنی
تو دیگر زمینی نیستی
 و روح بزرگ تو را در آسمان عشقش شناور ساخته است

ان روح بزرگ تویی
تویی که امروز با صدایت بیشتر از همیشه خوشحالم کردی

در روزگاری مسخ شده از بودن
گهگاه بادهای زندگی بخش می وزید و مرگ را هدیه می کرد
به کسانی که سال ها بود مرده بودند بی انکه تا بحال زنده باشند

*پ.ن : قسمتی از یک نوشته از مردیخی

داری بزرگ می شی
یک نصیحت :
هیچ وقت برای سکس پولی نپرداز
اگر دلت سکس خواست بگو تا مخ زدن را یادت بدهم
تا رایگان از دوستانت استفاده کنی

چند سال پیش این حرف ها را به من زد
هنوز صدایش که با افتخار حرف می زد در گوشم هست
ولی
زندگی من را دوستانم تشکیل می دهند
دوستانی که حاضرم تمام ثروت های دنیا را فدای یک تار مویشان کنم
چطور از من می خواهی به خاطر پول ناچیز سکس به انها خیانت کنم!!

اگر روزی دلم سکس خواست
به سوی یک فاحشه می روم و پولش را می پردازم
که لااقل به خودم خیانت کرده باشم نه به دوستانم



سکس حقیر تر از ان است که وارد علاقه قلبی ام شود
ولی زیباست به اندازه خالی شدن روان
ولی باز نه به قیمت رفاقتم

می گم دوست دارم جن رو با چشمام ببینیم
می گه چرا؟
فقط می خوام ببینمشون تا باور کنم چیزی به اسم جن نیز وجود داره
می گه تو در صورتی می توانی ببینیشون که به وجود جن یقین داشته باشی
می گم اگر به وجود جن یقین داشته باشم که دیگه نیاز نیست ببینمشون
می گه این قانون دنیاست
راست می گه
قبلا به خدا می گفتم: خدا اگر وجود داری همین الان یک معجزه بکن
ولی هیچ اتفاقی نمی افتاد
ولی از روزی که به وجودش یقین پیدا کردم روزی هزار تا معجزه می بینم
حالا نوبت بهترین چیز زندگیمه
وقتی به وجود یک فرشته ایمان داشته باشی حتما میری تو آغوشش
ولی اگر نشستی تا بری تو اغوشش و تازه از گناه هات توبه کنی و خوب بشی
سخت در اشتباهی
اول خوب شو بعد سهم تو از این زندگی یک فرشته به نام دختر خاکستری می شود
و سهم او از این زندگی مردیخی می شود

اگر و اگر قانون زندگی بر گریه های امروزمان غلبه کند

فرشته ای به نام دختر خاکستری

او که سرنوشتش با من گره خورده است کجاست
بگویید بیاید که بی او نفس تنگیم فوران می کند
و باز ثانیه ها بر ملکوت دقایقم حمله ور می شوند
و مرا به ملکوت راهی نیست

دلتنگ برای تو....

بدون شرح !!!

ماه رمضان
ان زمان که تو نفس می کشی او نیز نفس می کشد

ملکوت تو می آید
و اراده تو همچنان که در اسمان هاست در زمین نیز جاری شود
نان روزانه ما را بده و از سر تقصیرات ما درگذر
همچنان که ما نیز دشمن خویش را می بخشیم

اتاق من

همان اتاقی که تنهایی مرا می بلعد

و من و اتاقم همیشه با همیم

اگرچه تا امروز ارزوی داشتن یک اتاق تکی برای خودم هرگز بر اورده نشده ولی من و اتاقم همیشه با همیم . درست در کنار دریچه سمت راست فلبم

شاید بتوان گفت من و اتاقم همسایه همیشگی عشق تو هستیم

درسته اتاق من از فضایی که تو در درون قلبم اشغال کردی خیلی کوچکتر است

ولی در اتاق کوچک من صفا وجود دارد:

بوی گندم مرا از خواب بیدار می کند

به عشق سلام کردن به تنها همسایه ام تا شب زندگی می کنم

و شب با نگاه کردن عکس خدا بر روی پنجره چشم هایم را می بندم

 

تقدیم به اجاره نشین همیشگی قلبم:

دختر خاکستری