انجایی که من دوست دارم برسم

تو مدت هاست رسیده ای

بانوی بزرگ زندگیم التماس دعا دارم

تو مقامت بسیار والاست نزد خدا!!!

 

 

به یاد گذشته ها بیا امشب توی کوچه ی تنهایی هامون

تا بیدار شدن آفتاب دست در ئست هم قدم بزنیم

..............

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 2 شهریور 1385 ساعت 00:45 http://nedayemhr.blogsky.com

آن وقت که که من بودم
او نبود
حال که او هست
من نیستم

[ بدون نام ] 4 شهریور 1385 ساعت 20:05

وقتی فاصلمون یک خنده بیشتر نیست
پس خفه شو :ی

صبا 6 شهریور 1385 ساعت 02:03

و من آن روز را دیده بر راهم...

چیو دوست داری بدونی در موردم ؟!؟!؟!؟!؟!؟!

[ بدون نام ] 8 شهریور 1385 ساعت 15:42

برات آف گذاشتم مهمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد