مرد یخی

برگرد
با تمام وجود بر گرد.
نمی گویم وقتی نیستی دنیا زیبا نیست
ولی وقتی هستی دنیا زیبا تر از همیشه است
دل من هم دنیاست....

برگرد
التماس می کنم بر گرد
وقتی نیستی یک زخمی در حال مرگم
نمی گویم اگر نیایی می میرم
ولی اگر بیایی از سلامتی پرواز می کنم

برگرد
تنها چیز معنا دار در زندگیم آرزو هایم است
وقتی نیستی نمی گویم ارزویی نیست ولی معنا دار نیست
وقتی هستی من ارزش دارم
وقتی نیستی دنیایم ارزش ندارد

برگرد
بخاطر روح من برگرد
وقتی نیستی خاطراتت هست
وقتی هستی خاطراتت هست ولی بوی عشق می دهد

برگرد
برگرد تا همانی شوم که می خواهی
نمی گویم اگر بر نگردی فراموشت می کنم
ولی اگر برگردی گذشته را فراموش می کنم.

مرد یخی

دارم حس می کنم بی تو بودن را .
امروز نوشتم از دوری توبه کردم.
از جدایی ترسیدم.
حس کردم بی تو هیچ هستم.
می خواستم غرورم را قربانی وصلتمان کنم.
ترسیدم از من نا امید شوی.
ولی بی تو بودن سخت است.
ساده پا بر زندگیم گذاشتی ولی رفتنت ساده نیست.
صدایت غریب ترین صدای قابل فهم من است.
شوخی شوخی دیگه بهت عادت کردم.
وارد دنیای عشق نشده فارق تحصیل شدم.
دلت رو می دی به دلم.
شاید  اومدم شایدم نه.
کاش می شد گریه کردن رو نوشت.
کاش می شد بغض هر شب رو برات تعریف کرد.
کاش می شد حالم رو برات توصیف کنم.
کاش می دیدی با تمام غرورم جلوت زانو زدم.
دست هام رو به شکل صلیب درآوردم.
روم نمی شه بهت بگم اشتیاه کردم ولی از تو چشام بخون
فقط اشک های تو چشام رو نگاه نکن که فقط تصویر زیبای خودتو می بینی.

مرد یخی

خدایا - مهربانا - ای همیشه یار با دل من - ای کسی که از عشق به من نزدیکتری
مدتی است جای خالی یار را حس می کنم.
برای رسیدن به یکی از صفاتت مجبور شدیم دوری را جایگزین بر صحبت هایمان کنیم.
خدایا - من به این تحولات و دوری ها عادت دارم
تن من با این رنج ها آشناست.تحمل بخشی از هویت من است.
ولی ای مهربان - یار من زیاد با این شرایط آشنا نیست. کمکش کن
او برای من این سختی ها را می کشد.پس چون همیشه کنارش باش
از بهترین هایت برایش مقدر فرما .همانا تو مهربان ترینی.
جای جالی عشق من را با عشق الهی و واقعیت پر فرما.همانا تو عاشق ترینی.
الها - قدرتی عطا فرما تا بر جدایی فارق آییم و دوباره همراه هم در این آشیانه نعمت هایت را بشماریم و پا به پای پرندگان استجابتت را بکنیم.
برای همه چیز تشکر می کنم ای همیشه آشنا. 
                                                                                     .::عرفان::.