نگاهی می کنی ما
مگه عاشق ندیدی تو
یا شاید دیدی و رسوا ترین عاشق ندیدی تو
یا ما مجنونیم و خونه خرابی عالمی داره
یا عشقت مونده و دست از سر ما بر نمی داره
خدایی فرقی هم انگار نداره
یا اگه داره به دل رسوای ما بن کرده و بازم گرفتاره
این اسمش دله
اره. فولاد که نیست
از جنس عشق خداست
طاقت رنج رو نداره به این شدت
مخصوصا که دل ادم بدجوری گرفته باشه
مثل دل من
دیگه مرده دل من
اگر گریه هام بگذارند درد دلم شنیدن دارد
شانه های گرمت کجاست؟
دلم به اندازه دو سال گرفته است امشب
گریه کنم یا نکنم بی مرحم تو
یه دلخوشی داشتم اونم ازم گرفتن اجباری
تویی که همیشه خدا بیشتر از من دوستت داشته
برام دعا کن
تویی که همیشه هر چی خواستی خدا بهت داده
من رو از خودت بدون و برام دعا کن
نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر هیرانی
صدایی از صدای عشق خوش تر نیست
حافظ گفت.
اگر چه بر صدایش زخم ها زد تیغ تاتاری
اینجا برای از تو نوشتم هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیرمم نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال ولی کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی تو را کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دلخوشی خواب ها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
ایا هنوز آمدنت را بهار کم است؟
تقدیم به شما
شمایی که چهل روز از رفتنت گذشته است
و هنوز پیراهن مشکی من بوی شما را می دهد
به تنها گوهر زندگی هر انسان
و برای من دختر خاکستری