کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها
دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود

چند وقتیست که بزرگی خدا در جهان سنگینی می کند
من ارام ستایشش می کنم
با گونه های خیس
خیلی تنها

تو ای عشق و ای تمام وجودم  تو بود و نبودم   فدای رخ تو همه عالم
بیا بنگر بر دل غم دیده  که لیلی ندیده   زغم چه کشیده  در این عالم

یک دم بنگر حال زار مرا. بی قرار مرا. ای تمام امیدم. تو صبح سپیدم.
 ز نرگس چشمت ببین چه کشیدم.

مرا راهی  کن سوی می خانه    بده پیمانه   به این دیوانه     تو ای ساقی
تو می دانی زعشق تو که خمارم   پیاله ندارم   که دار و ندارم تویی ساقی

بنگر مرغ لب بسته منم. دل شکسته منم. تا سحر بیدارم من. سر به زانو دارم من.
 از تو دارم ای گل هر چه که دارم

ای جان من غرق سودای تو  بی تماشای تو دل ندارد ذوق گفتگویم
بی جلوه ات ارزو بی حاصل    بی تو در باغ خود   بروید سرو آرزویم

گر بر کویش برسی برسان . این پیام مرا .: ای چراغ رویت من ندارم دیگر.
 تاب این شب هاب سرد و خاموش

هرگز هرگز باور نکنم عهد و پیمان ها شد. فراموش

شب ارام روی تخت دراز می کشم
و در ارامش به تاریکی اتاق نگاه می کنم
در ذهنم حسرت روزگاری را که خدا نخواسته برایم مرور می شود
آرام آرام اولین قطره اشک از چشمم جاری و تا گوشم سرازیر می شود
این آغاز ساعت ها بی صدا گریستن است
وقتی صبح می شه من گونه هام سفیدک زده
تنها یادگار شب برام متکای خیسم است
همون چیزی که غروب سرم رو می زارم روش و بوش  می کنم
بوی آزادی می ده
بوی سیب 

اولش پسرک داشت راه می رفت
اروم چشماش سیاهی رفت و افتاد زمین
چشماش باز بود و دنیا رو تماشا می کرد
دیگه کنترل بدنش دست خودش نبود
عرفان چشمانش را بست تا اخرین رابطه اش با دنیا تمام شه
این همان لحظه ای بود که یک عمر منتظرش بود

من سال هاست مرده ام
چون تنها دلیل بودنم روزی مردن است
مرگ حقیقت تلخی نیست که نخواهم ورقم را به ان آلوده کنم
من مواظبم قلمم به مرگ آلوده نشود
چون ان روز مردن هم برایم کافی نیست
در روزگاری که تنها طرفدار افکارم وجدانم است ترجیح می دهم عاشق شوم و قلبم برایم تصمیم بگیرد.
لااقل تبسمی می زنم که وجدان درد نخواهم گرفت.


تقدیم به تنها کسی که لیاقت نوشته هایم را دارد
 <   مردیخی   >
  ۸/۰۵/۲۰۰۵

چرا وقتی که ادم تنها می شه
غم و غصش قدر یک دنیا می شه؟