یک شب است که هیچ ستاره ای سو سو نمی زند
ستاره ها هم دیگر توان بودن ندارند آن شب
فرشته ها هل هله می کنند
آن که رفته باز می گردد
عشاق زار خواهند زد
ساعت زمان در صحنه غروب ایستاده
ابر ها دلتنگی می کنند
شاید غاز های خانه دست به دامان روحت شوند
ولی من در معراج به انتظارت نشسته ام تا با هم پرواز کنیم

این بنده اگر که نا سپاسه .... ولی دل داده عطر گل یاسه

عرفان. همانی که دنیایش هستی