شاه ما پادشاه خوبی هاست
یاحسین
*. خوبم و می روم تا دنیا را برای خود کنم
و ستاره ها را پیش کش نگاهت زیبا
آمدم اینجا تا بنویسم دلم برایت تنگ شده بی معرفت
ولی انگار دل وبلاگمان از دل من تنگ تر است
دل تنگی برای تو خاکستری ترین رنگ زندگیست
*- ):
یه روزی هم نوبت ما می شه بخندیم و نفس بکشیم
زندگی کنیم بدون این دل شکسته
شاید اون دنیا توبت ما بشه
شایدم ما فراموش شدیم
من خسته شدم ولی تو از رو نرفتی
تو خسته نمی شی؟
از خودت
از دروغ ها و نقش بازی کردن های بچه گانت
من که از اول تا الان یک دروغ نگفتم و یه قدم کج بر نداشتم
وقتی به خدا نگاه می کنم شرمنده می شم
با اینکه تا الان صاف صاف بودم باهات
خیلی وقت ها حالم از خودم به هم می خوره
تو چطوری حالت از خودت به هم نمی خوره؟
چند سال همکلاسی با دوست هایت
و محیط کثافت بار ایران تو را خیلی از خودت دور کرده
...
*- دانشگاه جای مقدسی است نه جای پسربازان!!
خدایا بعد از سال ها باز عرفان به درگاهت آمده
و تو را امروز به ظهر عرفه قسم می دهم
تو را به صحرای عرفه
یا شروع کن یا تمام کن
انتظار نه!!!
خواهش می کنم
تو عاشق ترینی پروردگارم
قبول؟
از مرگ گفتی تا به تب راضی شدم
سالهاست در تب می سوزیم و با حسرت به دیگران می نگرم
و فقط دارم به حکایت تو فکر می کنم
تو که خدایی و توانا چرا می افرینی بعد می سوزانیم؟
می توانستی خورشیدم کنی
حرفم که می زنم می گویی خدت گفتی به تب راضیم همیشه
اگر تا امروز تو و سوزش تب را تحمل کرده ام
فقط گفتم شاید سوز تب عشق است
و به عشق بی احترامی نشود
من در آفرینشت بازنده شدم
و امروز به مرگ راضی...