مریخی ها دارند کار روزمره شان را می کنند
من در غار تنهایی زنوانم را در اغوش گرفته ام
به دور دست ها فکر می کنم . به ونووس
به اینکه زمان می گذرد و ما در تباهی نفس می کشیم
چطور بدون ونوسی ها زندگی را معنی می کنند؟
مریخی ها دارند کار روزمره شان را می کنند
من در انتهایی غار تنهایی زنوانم را در اغوش گرفته ام
به دور دست ها فکر می کنم . به ونووس
به اینکه زمان می گذرد و ما در تباهی نفس می کشیم
چطور بدون ونوسی ها زندگی را معنی می کنند؟
خوشبخت ترینم
از آن روزی که خداوند مرا با زیبایی مثل تو اشنا کرد
سبزی بهار و شادابی زندگی
صدای خندهای بلند معصومانه
رها در دستان روزگار
همچو شکوفه سفید
من از روزی که تو را دارم ............
دختر زیبا با چادر مشکی دارد می رود
نمی داند که من می دانم که او یک فرشته است
دارد می رود سر کلاس
نمی دانم یک دنیا دعای خیر من بدرقه راهش
او رفت
تا برگردد چشمانم منتظر اوست..........
دل پریشونم پریشونم که معشوقم نیومد
بعد عمری عاشقی حتی یشب خوابم نیومد
آسمون عصرهای جمعه مثل من بهونه گیره
بارون گریه باهات حرف می زنه که خیلی دیره
شیشه یاس می باره نه فلک وقتی بیایی
دوباره آباد می شه باغ فدک وقتی بیایی
همه دل شکسته ها چشم انتظار زلف یارن
عاشق ها تا تو نیای سر و سامونی ندارن
من و تو لباس سفید و خوشگلی پوشیدیم
دست هامون گره خورده به هم
پا به پای هم توی فدک داریم قدم می زنیم
بوی سیب می یاد
.....
کاش در زندگی لیاقت داشته باشم
دست چند نفر را صمیمانه ببوسم
یکی از ان عزیزان تویی که
مرا هدایت می کنی
.G.