-
[ بدون عنوان ]
5 فروردین 1384 23:05
بوی سرزمین غریبی که در انجا متولد شدم به مشامم رسید. بوی یک ابهام زیبا در نوشته ها دیگر از اینده ام نمی ترسم چون یک فریاد رسی دارم چون بارها با نوشته هایت بوی بزرگی ات را احساس کرده ام احساست مزه ی غربت انسان را می داد و چه کنم که گرفتار زمینم....
-
[ بدون عنوان ]
3 فروردین 1384 09:38
باد به جستجوی تو دفتر مرا ورق می زند خوب به رفت و آمد نفسم نگاه کن در این عرق ریزان ای سنگ بزرگ من! نسیمی می طلبم در کجا می وزی و به من نمیرسی چنانکه کوهی به کوهی!
-
[ بدون عنوان ]
1 فروردین 1384 19:19
روزگاری قصه ای آغاز شد آن گاه که خورشید می درخشید صدای ظریف سازی بود در خدمت زمان صدای ترنم گذر کردن ما سال نو مبارک
-
[ بدون عنوان ]
23 اسفند 1383 19:05
امسالم تموم شد اسفند که میاد انگار سال جدید اومده خونه تکونی بهار سبزه همه یعنی اینکه یه سال جدید قراره شروع بشه نفس بکش... یه نفس عمیق اگه گفتی چه بویی میاد؟؟ اگه گفتی! یه بار دیگه نفس بکش! اه چه قدر خنگی!!! *بوی دماغ سوخته!!
-
[ بدون عنوان ]
13 اسفند 1383 18:09
راه ما از شما جدا شده است پر که وارونه پر بها شده است از جراهت پریم یا مولا خون دل می خوریم یا مولا چه قسم ها که نا بجا خوردیم و ندیدیم از کجا خوردیم عشق ها عشق های پوشالی وعده ها وعده های تو خالی ناله ی ساز را نمی فهمیم شور اواز را نمی فهمیم انکه پایش ز جبهه جا ماندست چند سالیست بی عصا ماندست از پس انداز چند ساله فقط...
-
عرفان
5 اسفند 1383 20:49
من همون جزیره بودم خاکی صمیمی و گرم باسه عشق بازی موج ها قامتم یک بستر نرم یک عزیز دردونه بودم پیش چشم خیس موج ها یک نگین سبز خالص روی انگشتر دریا تا یک روز تو رسیدی تو ی قلبم پا گذاشتی غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی زیر رگبار نگاهت دلم انگاز زیرو رو شد برای داشتن عشقت همه جونم ارزو شد تو نفس کشیدی انگار نفسم...
-
[ بدون عنوان ]
20 بهمن 1383 18:22
که دنیا از تو آغاز شد دفتر ما هم به نامت باز شد
-
مردیخی
14 بهمن 1383 22:18
انسان ها عاشق می شوند تا آزاد شوند از زندان بدن انسان ها عاشق نمی شوند تا محدود شوند این بار با یاری خدا می رویم تا بی نهایت را کشف کنیم به امید خودت و خودت و خودت و خودت
-
[ بدون عنوان ]
6 بهمن 1383 00:52
خدایا به هر که دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر می داری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر ! معلم عزیزم علی شریعتی تقدیم به دختری که دوستش میدارم یعنی فقط دختر خاکستری
-
عرفان
28 دی 1383 12:21
یه روزی تو این زمونه از باغ بهاره با رگباری دوباره فقط برگی می مونه اما عشق تو اون ویرونه از کوه و کناره با جادویی که داره می زنه باز جوانه امروز رو با من تو سر کن . من رو باور کن . فردا رو کی می دونه؟ اشنایه من هم صدای من دنیا رو بیا پا به پای من اهااااای دیگه تنهات نمی زارم دوستت دارم دوستت دارم تو بیا همراه نسیم از...
-
من و تو
21 دی 1383 18:52
من و تو قسمت بی تعریف آفرینشیم من و تو اوج بی رحمیه زندگی هستیم من و تو اوج بی منطقی دنیا هستیم من و تو اوج نقص خدا هستیم من و تو دو قطب مخالف تقدیریم من و تو تعریف نشدگان انسان هستیم من و تو انفجار بودن هستیم من و تو بخش بی تقدیر قضا و قدر هستیم من و تو کاغذ بدن خطیم من و تو ذره کوچکی از خلصه هستیم ما خوشبختیم ما عشق...
-
سرنوشت من کو؟
5 دی 1383 10:32
پارسال همین موقع ها بود که صاحب خونم منو با اسباب وسایلم پرت کرد وسط خیابون. اون جا خونیه من بود . جایی که توش بزرگ شده بودم من دوست نداشتم و ندارم کنار خیابون دراز بکشم و همه دلشون برام بسوزه پار سال که اینجوری شد می خواستم از این محله برم به یه محله دیگه توی این فکر ها بودم که یه ادمی اومد کنارم با هم صحبت کردیم اون...
-
مرد خدا
2 دی 1383 19:25
هوای زندگی کردن دیگه برام سنگینه دیگه بریدم خیلی عجیب خیلی می خوام برم یه جای بزرگ تر جایی که لیاقت گریه های منو داشته باشه واقعا سیاه است اوضا خاکستری به معنای واقعی یا بریم با هم یا با هم وایمیستیم و استقامت می کنیم فرار به دنیای جدید تر
-
عرفان تنهایت
26 آذر 1383 12:04
همه جا سفید بود ترس ناراحت کردن تو ترس تنهایی من حرف های زمینی ها مرا به خدا دعوت کرد لمس تنهایی مرگ به تنهایی من برگشتم تا بار دیگر تو را زیارت کنم شاید امروز عرفان در اغوش خدایت بود صداقتت کجا رفت دختر خدا؟ تو هنوز برای من دختری هستی که در مسیر زندگی به دنبال حقیقت می گردد
-
سکوت تنهایی
20 آذر 1383 12:23
دست های روان نویسنده چشمان نگران نویسنده و افکار متفکر نویسنده گواه بر دل گریان نویسنده هستند عشق به نوشتن اثبات کردن روح به جسم خالی کردن روان یادگاری بر تنه زندگی کتاب هایی ساکت کتابخانه ای شلوغ صدایی مبهم ناله ی دیوار ها عابری نفس زنان جوهر خشک قلم چشمان بسته مرگ عشق در خودکار تقدیم به شاهکار بینش پژوه مردیخی...
-
واگذار شده
10 آذر 1383 00:09
این پرنده مهاجر همیشه عاشق پرواز حالا با بالی شکسته می خونه چه غمگین اواز توی یک هجرت جمعی دست بی رحم یه صیاد اون رو از جفتش جدا کرد با تنهایی آشنا کرد نجوای دو جفت عاشق روی شاخه های تنها شعری عاشقانه بود صدای قشنگ بالش تو فضای بی کرانه بهترین ترانه بود حالا تنها حالا خسته با دلی از غم شکسته بی صدا تر از همیشه با خودش...
-
عرفان
28 آبان 1383 18:29
گل گندم برا من بوی گندم برا من هر چی می کارم برا تو هر چی که دارم برا تو گل گندم برا من خنده زیبات برا من هر چی که هستم برا تو هر چی که دارم برا تو گل گندم برا من عشق زیبات برا من هر چی می خندم برا تو هر چی که دارم برا تو گل گندم برا من بوسیه گرمت برا من هر چی که هستم برا تو زندگیم فدای خنده های تو می خواهم به اندازه...
-
عرفان
20 آبان 1383 01:17
برای روز میلاد تن من, نمی خوام پیرهن شادی بپوشی به رسم عادت دیرینه حتی, برایم جام سرمستی بنوشی برای روز میلادم اگر تو, به فکر هدیه ای ارزنده هستی مرا با خود ببر تا اوج خواستن, بگو با من که با من زنده هستی بذار از داغی دستای تنهات, بگیر ای حُرم گرما بستر من بذار با تو بسوزه جسم خستم, ببینی اتش و خاکستر من تو ای تنها...
-
به امیدی که ساحل داره این دریا....
14 آبان 1383 21:00
دوتا چشم خیره شدن به هم دیگه بازم شروع یک دوره دیگه ای که با نامت جهان اغاز شد دفتر ما هم به نامت باز شد دفتری کز نام تو زیور گرفت کار ان از چرخ بالا تر گرفت اما خیلی قشنگ تر برای رفتن و فنا شدن در خدا
-
[ بدون عنوان ]
10 آبان 1383 16:35
بر دشت های هموار درنگ مکن بسیار بلندتر از آن نیز مرو از نیم فراز زیبایی به دیده می آید جهان!
-
مردیخی
9 آبان 1383 11:59
فارق از خود شدم و کوس ان الحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار شدم صدای باد های را می شنوید که از ترس به در و دیوار دشت برخورد می کنند اینان ز چه ترسیده اند از امروز زمین از بهر چه می لرزد زیر پای ما در سینه من غرور الهی نعره می کشد ای سرزمین پاکی من امدم من را بیاد داری؟ عزیز دردانیه خدا هستم و در دست در دستم دختر خدا
-
[ بدون عنوان ]
5 آبان 1383 16:55
گر بدین سان زیست باید پست من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم بر بلند کاج خشک کوچه ی بن بست گر بدین سان زیست باید پاک من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
-
[ بدون عنوان ]
4 آبان 1383 19:55
به نامش به یادش در پناهش
-
از مرد یخی به دختر کویر
27 مهر 1383 16:33
نه مسافرم , نه رعیت , نه فقیر , نه سر سپرده نه کسی که توی خلوت حسرت کسی رو خورده نه یه زخم بی علاجم , نه یه مرحم قدیمی ساده ام ساده ی ساده , ساده و صاف صمیمی حتی عاشق تو نیستم ولی شاید دل ببازم شایدم بعدها بتونم از شبات قصه بسازم منو خط به خط بخون ؛ گلی جون نگامو بشناس گاهی بدترین و گاهی مهربونترین نگاهاس ممکنه عاشق...
-
مردیخی
22 مهر 1383 22:14
تن تو ظهر تابستونو به یادم میاره رنگ چشمای تو بارون و به یادم میاره وقتی نیستی زندگیم فرقی با زندون نداره قهر تو تلخی زندون و به یادم میاره من نیازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوست دارم شنیدنه تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون می زنه تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه تو مثل خواب گل سرخی لطیفی مثل خواب من همونم که اگر...
-
هفته خاکستری
18 مهر 1383 10:10
شنبه روز بدی بود. روز بی حوصلگی. وقت خوبی که می شد غزلی تازه بگی ظهر یکشنبه من .جدول نیمه تموم همه خونه هاش سیاه.روی خونه جغد شوم صفحه کهنه یاداشتهای من گفت دوشنبه روز میلاد منه اما شعر تو میگه که چشم من تو نخ ابر که بارون بزنه . آخ اگه بارون بزنه غروب سشنبه خاکستری بود . همه انگار نوک کوه رفته بودن. به خودم هی زدم از...
-
[ بدون عنوان ]
15 مهر 1383 22:02
می خواهم رمه های خستگی ام را کوچ بدهم تا ییلاق فراموشی.افسوس! ییلاق طوفان زده رمه های سرکش و ... چوپان تنهاست و من درمانده تر از گذشته چشم به لطف تو دارم ای همیشه خوبی!
-
احمق نیستم
4 مهر 1383 13:14
پر بودم و سیر بودم و سیرآب و لذتم تنها اینکه... آری کارم سخت است و دردم سخت و از هر چه شیرینی و شادی است محروم اما... این بس که می فهمم خوب است... احمق نیستم. به یاد مرد کویر دکتر علی شریعتی بهترین معلمم (( دفترهای سبز ))
-
[ بدون عنوان ]
1 مهر 1383 19:13
مثل پروازم بدون بال مثل دریام بدون آب مثل ساحل بدون آفتاب مثل شب بدون ماه
-
مرد یخی
28 شهریور 1383 00:40
دیگه از این به بعد بهت نمی گم دوستت دارم فکر نکنی دوستت ندارم فقط نمی دونم چرا هر کسی می گه دوستت دارم آخرش می فهمم دروغ بوده. هر کس جمله دوستت دارم رو به زبون میاره یه آدم عوضی بیشتر نیست برای من که ثابت شده. امشب نزدیک ترین فامیل آدم به آدم خیانت می کنه. تازه می فهمی چقدر به مسخره گرفته بودتت حالا برایم یک دوستت...