-
[ بدون عنوان ]
11 فروردین 1385 21:39
خودم اینجا . دلم اونجا . همه دار و ندارم اونجا ای خدا عشق منو یار منو اون گل نازم اونجا چی بگم با کی بگم؟ عقده ی دل را پیش کی خالی کنم؟ تو که می دونی دلم به این جدایی هرگز نکرده عادت!! *- ای خدا مثل همیشه شکرت ...
-
[ بدون عنوان ]
9 فروردین 1385 11:02
امروز شکل مزارم را با شعری زیبا خلق می کنم تا فردا برایت از مردنم بگویم از گل های پرپری که مثل خودم پرپر شدند از سکوت زیر زمین که مثل خودم تنها بود از فشار سنگ لحد که مثل فشار زندگی است از انتظار قیامتی که مثل انتظار امدنت می ماند خاک نتوانست مرا در خود جای دهد خاک از این همه علاقه نسبت به تو متلاشی شد و من دوباره از...
-
[ بدون عنوان ]
8 فروردین 1385 00:28
کمکم کن کمکم کن نذار اینجا بمونم تا بپوسم نذار اینجا لب مرگو ببوسم *. دلم از خیلی روزها با کسی نیست......(...)
-
[ بدون عنوان ]
5 فروردین 1385 19:17
در هیاهوی دهکده ی بی حد و مرز ماکیان از تو می خوانند و احساس زندگی پر می شود از خاطرات پروانه ای و از جدال چشمان خدا سکوت می چکد و صدایم می کند تو را می خواند بی هیچ حماقتی و شکی به همین راحتی که اسیاب آبی می چرخد به دختری تنها در مزرعه قلبم به دختر خاکستری
-
[ بدون عنوان ]
5 فروردین 1385 19:07
در هیا هوی دهکده بی حد و مرز ماکیان از تو می خوانند و احساس زندگی پر می شود از خاطرات پروانه ای و از جدال چشمان خدا سکوت می چکد و صدایم می کند تو را می خواند بی هیچ حماقتی و شکی به همین راحتی که اسیاب بادی می چرخد به دختر خاکستری - دختری تنها در مزرعه قلبم
-
[ بدون عنوان ]
29 اسفند 1384 19:19
با اشک های ندامتم غسل می کنم و با هق هق گریه هایم توبه و در هوای تو غرق می شوم ...
-
[ بدون عنوان ]
29 اسفند 1384 06:00
تا به حال انقدر احساس خوشبختی نکرده بودم توی زندگیم میریم اردو دو دو میریم اردو :ی *. سالی که نکوست از بهارش پیداست.... واقعا ممنون :ی
-
[ بدون عنوان ]
27 اسفند 1384 18:29
به دلم برات شده امروز میاد....... راز حال آشفته من حدیث نا گفته من امانت خفته من رازقی نشگفته من
-
[ بدون عنوان ]
26 اسفند 1384 12:27
خاکستری ام اساسی اگر در بام های سفید دنیا ایستاده ام چون نمی خواهم خاکستری بمانم چون بودن را بنام تو شروع کردم چون .... چون من سفید خواهم شد به زودی و با تو
-
[ بدون عنوان ]
25 اسفند 1384 18:59
عطر نرگس ُ رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوتر های مست نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار
-
[ بدون عنوان ]
21 اسفند 1384 22:16
صدای پیانو زدنش داره میاد گل گلدون من ....... نمی شنوی؟ گوشت رو بچسبون به پنجره های قلبم!!؟ *- منو فراموش نکنی!!! من می رم گم می شم چو ماهی در اب
-
[ بدون عنوان ]
18 اسفند 1384 18:33
-
[ بدون عنوان ]
16 اسفند 1384 17:59
از سیمای هر انسان ُ زیباترین خط را ربوده ام از اندام هر یک ُ نازنین طرح را گرفته ام از هر گلی ُ افقی ُ دریایی ُ اسمانی ُ چشم اندازی ُ رنگی دزدیده ام و با دست و دامنی پر از خط ها و رنگ ها از معراج نیمه شبان تنهایی به دامان مهربان تو فرود امده ام نشسته ام تا آن ودیعه ها که از آسمان ها اورده ام در دامن تو بریزم ای خوبی...
-
[ بدون عنوان ]
12 اسفند 1384 11:07
پرنده ی معصوم و کوچک من آفتاب که رفت پرواز کن از روی خاک برخیز این خرابه ی غم زده را ترک کن به کنار من بیا با هم باشیم
-
[ بدون عنوان ]
11 اسفند 1384 14:05
بی بهانه یاد من باش
-
[ بدون عنوان ]
10 اسفند 1384 15:04
دستم را بسته اید و جسمم را به اسارت می برید من نه بنده ام نه فانی با هیچ کسی هم در زندگی نسبتی ندارم من فقط او را دارم........ من را به خودتان نسبت ندهیم دستم که باز شود جسمم را رها می کنم سکوتم که شکسته شود روز حساب فرا خواهد رسید
-
[ بدون عنوان ]
5 اسفند 1384 06:45
راستی . . . . . منم همین طور بابای :ی
-
پریسا پرکشید
3 اسفند 1384 08:14
مثل یک کبوترم پرمی زنم پر می زنم پر می زنم دیگه از همسفرام دل می کنم دل می کنم دل می کنم دل می کنم پ.ن: یکی از خوبان به همین راحتی پر کشید. تسلیت ما را هم بپذیر پرنده تنهای زندگی
-
[ بدون عنوان ]
1 اسفند 1384 15:47
هوا بوی خیانت می دهد من عمریست نفسم را در سینه زندان کرده ام و نفس نمی کشم
-
[ بدون عنوان ]
26 بهمن 1384 22:17
نگاه مردم بیگانه در دل غربت به چشم خسته من تیر می شود گاهی از این زمانه دلم سیر می شود گاهی *پ.ن: میون دوزخ و برزخ بازم روزهای سرگردون ...
-
[ بدون عنوان ]
25 بهمن 1384 16:55
در اسمان ها در مهمانی فرشتگان تو را در اغوش گرفته ام و ما با همیم
-
[ بدون عنوان ]
23 بهمن 1384 21:47
عشق اسان نبود از روز اول *پ.ن: من گوهر زندگیم را به دستان تو به امانت سپردم خدا. زیبا ترین اینده را برایش می سازیم. این را تو به من قول دادی ...
-
[ بدون عنوان ]
20 بهمن 1384 19:59
عشق بازی با خدا با تشنگی ...
-
[ بدون عنوان ]
20 بهمن 1384 14:54
یادته یه روز بهم گفتی هروقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده... گفتم اگه بارون نیومد چی؟ گفتی اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمون گریه اش می گیره گفتم یه خواهش دارم وقتی اسمون چشمام خواست بباره تنهام نذار گفتی به چشم حالا امروز من دارم گریه می کنم اما آسمون نمی باره تو هم اون دور دورا...
-
[ بدون عنوان ]
18 بهمن 1384 13:58
علم به دست علمدار دلبری کرده تمام هستی من را قلندری کرده ...
-
[ بدون عنوان ]
16 بهمن 1384 23:08
پرشکوه ترین ارزش ها و عظمت هایی را که خدا آفریده است در یک جا در ساحل فرات و بر روی ریگزار های تفتیده ی بیابان طف به نمایش اورد و به فرشتگان عرضه کرد تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده می کردند....
-
[ بدون عنوان ]
16 بهمن 1384 23:08
پرشکوه ترین ارزش ها و عظمت هایی را که خدا آفریده است در یک جا در ساحل فرات و بر روی ریگزار های تفتیده ی بیابان طف به نمایش اورد و به فرشتگان عرضه کرد تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده می کردند....
-
[ بدون عنوان ]
16 بهمن 1384 23:08
پرشکوه ترین ارزش ها و عظمت هایی را که خدا آفریده است در یک جا در ساحل فرات و بر روی ریگزار های تفتیده ی بیابان طف به نمایش اورد و به فرشتگان عرضه کرد تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده می کردند....
-
[ بدون عنوان ]
16 بهمن 1384 23:08
پرشکوه ترین ارزش ها و عظمت هایی را که خدا آفریده است در یک جا در ساحل فرات و بر روی ریگزار های تفتیده ی بیابان طف به نمایش اورد و به فرشتگان عرضه کرد تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده می کردند....
-
[ بدون عنوان ]
15 بهمن 1384 04:14
و در آغوش او بود که عرفان متولد شد ...