وقتی خمره های بزرگ آبی را در زیرزمین صف به صف چیده اند،
تو منتظری.وقتی سرکه های سیب،خرما وانگور را آماده کنند،
تو باز هم منتظری.و هی منتظری و منتظری .
وقتی هوا سردتر می شود و خمره های بزرگ آبی را می خواهند
توی سرما بگذارند،تو باز هم منتظری.
آن قدر منتظری که حتی علف های هوای سرد هم زیر پای تو سبز می شوند.
علف هایی که منجمد شدند اما هر چه باشد سبز می شوند دیگر نه؟
ولی تو باز هم منتظری.هی منتظری و منتظری تا بالاخره یک روز بیایند سراغت.
نه،خواستگارها را نمی گویم.مامان و همه خاله خانباجی های فامیل را می گویم
که برای ترشی انداختنت منتظر نشستند.آخر آخرش هم این است که
ترشی ات می شود ترشی زغال اخته.خوش رنگ و خوشمزه!
اما آخرش که چی؟تو باز هم توی خمره و شیشه ترشی ها نشستی و منتظری.
اما من بلند می شوم.خودم شال و کلاه می کنم و
توی پارک وقتی روی نیمکت نشستم می گویم:
نیما میای با هم ازدواج کنیم؟
و نیما اولش ممکن است بگه نه.ولی من ضایع نشدم.من خودم انتخاب کردم.
می دونی ،نیما خودش یه ماه بعد می آید و بله را می گوید.
عشق مسافری از هند،سیتا رو نگاه کن!خودش خواستگاری رامین می ره.
می دونی این یه جور تفاوت است.
دختر ایرونی رو نگاه کن!می خواهد که هویتش پیدا شود.
مریم با تمام خواستگارهایی که همیشه صف کشیده اند دم خانه شان،
باز هم بلند می شه و می ره خواستگاری علی شوتی.
این یه جور تفاوت است.
وقتی توی صف خمره های پر از ترشی زغال اخته می نشینی و
به علی شوتی هایت فکر می کنی ،یعنی تو هم رنگ شدی و
هم رنگی با تمام خوبی هایش یعنی یک جور تکرار .
از بین ترشی های زغال اخته بلند شو.تو متفاوتی.این حق توست!
البته این تفاوت،این شنا کردن بر خلاف جهت آب،
همیشه هم یک سنت عظیم خارج از کلیشه ها نیست.
وقتی امین حیایی،یک علی شوتی می شود،وقتی در فیلم دختر ایرونی
با چک های دویست میلیونی اش شب ها می خوابد،یعنی یک متفاوت است.
متفاوت است چون شب روی یک چک دویست میلیونی می خوابد.
اما اتاقش یک اتاق کوچک است توی یک کارگاه سفالگری.علی شوتی متفاوت است چون با کلاس است.فلسفه خوانده.با سواد است و روشنفکر.اما زده آن کانال.
کانال شوتی،شاید این هم یک جلب توجه باشد.
نه نمی خواهم فقط سیاه ببینم.علی شوتی از طبقه اش فاصله گرفته،
بلند شده،پرواز کرده و از همه چک های میلیونی اش به خاطر عشقش گذشته.
علی شوتی،کنار این اتاق کوچک مثل یک آدم بی پول زندگی می کند.
نان و پنیرش همان نان و پنیر کارگر همسایه است.
اما توی جیبش آن قدر پول هست که می تواند تمام نان و پنیرهای شهر را هم
بخرد.علی شوتی بر خلاف تمام آدم های طبقه اش راه می رود.
شاید این طوری قهرمان شود.علی شوتی بر خلاف همه آدم ها.بالا پایین می آید.
آخر می دانید آسانسورها همیشه از طبقه اول،بالا می روند.
شاید آسانسور ها شنا کردن توی یک رودخانه نزدیک آبشار را بلد نیستند.
شاید شنا کردن در جهت آب یعنی رفتن و یکی شدن با سقوط همه ماهی های آبشار!
نتیجه ای گرفتی؟؟؟
سلام گلی جان
اول شدم جایزش چیه؟؟؟؟؟؟؟
متن قشنگی بود نمی دونم چه نتیجه ای بگیرم
salam goli joon
mamnoon az inke sar zadi choon ba weblog ghashanget ashna shodam ,vaghean ziba bood savesh kardam ta sare forsat kollesho bekhoonam
سلام .خواستم بگم اگه می تونی برو خون بده .الان هم وطنامون به ما احتاج دارن و ممنون از اینکه به من سر زدی .من زیاد نتیجه ای از حرفات نگرفتم . شاید به این خاطر که فردا امتحان دارم باشه
سلام .خواستم بگم اگه می تونی برو خون بده .الان هم وطنامون به ما احتاج دارن و ممنون از اینکه به من سر زدی .بازم پیشت می آم
فعلآ اسباب کشی کردم تا ببینم بعدآ چی پیش میاد
پسوردت رو واست میل کردم
در زیر آسمان نیلگون هر چیز فصلی دارد و هر هدفی زمانی،
زمانی برای تولد ، زمانی برای مرگ
زمانی برای کاشتن ، زمانی برای برداشتن
زمانی برای کشتن ُ زمانی برای زندگی بخشید ن
زمانی برای ویران کردن ُ زمانی برای ساختن
زمانی برای گریستن ُ زمانی برای خندیدن
زمانی برای سوگواری ُ زمانی برای پایکوبی
زمانی برای پرتاب سنگ ُ زمانی برای جمع کردن سنگ
زمانی برای در آغوش گرفتن ُ زمانی برای از آغوش راندن
زمانی برای دست یافتن ُ زمانی برای از دست دادن
زمانی برای نگاه داشتن ُ زمانی برای رهانیدن
زمانی برای گسستن ُ زمانی برای پیوستن
زمانی برای خاموشی گزیدن ُ زمانی برای سخن گفتن
زمانی برای عشق ُ زمانی برای نفرت
زمانی برای ستیز ُ زمانی برای مهر ورزیدن
زمانی برای..............
منم ترشی