امروز نشسته ام کنار پنجره.
.شکافی که در آن آرزوهایم را تجسم می کنم .چه زمان سختیست امروز روزیست که تمام سلول های بدنم فریاد می زنند:خدایا این به کدامین گناه است.
روزگار با ما سر یاری ندارد. چشمانم همه جا را به شکل تو می بینند.دلم خاطره هایت را پرستش می کند.
الان اوج تنهایی من است .زمانی که از غربت خسته شده ام وبه گذشته ها دل بسته تا آینده ام را بسازم چه بسا خوش تر از دیروز.
هنوز مهمانم. در این دنیا فقط یک همدم دارم . آن را نیز گم کرده ام.
از دیروز تا فردا نتها یک احساس داشته ایم و آن احساس سخت و غریب انتظار است.
راستی گلی جان لینکیدمت یه سر هم به ما بزن
تبلیغ باشه یا تبلیغ نباشه ؟!؟
سلام گلی جون
تو هم منتظر
همه تو این دنیا انتظار می کشن
ولی هرکی بابت یه چیزی
بهر حال موفق باشی
مثل اینکه خیلی نامیدی
سلام خوبی وقت کردی به منم سر بزن :) میکنی..سهیل
موفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق باشی دوست من
والله چی بگم
سلام...من برگشتم دوباره...منتظرتم...
سلام متن زیبایی بود قالبتم خوشگله
اگه چیزی که منتظرشیم برسه بازم منتظریم؟ منتظر همون چیز یا یه چیز دیگه؟ اصلا چی شد؟