من من که نقشم نقش برگ بود نقشی سبز اما دشوار . با تولدی بی دغدغه در آغوش خاک و رویشی سبز و همراهی دستان گرم خورشید. نهالی نرم و نازک که به خاطر عشق به درخت شدن در زمین ریشه دواند. آن قدر در مسیر بادها و توفان ها بر خود لرزید تا طعم زیبای بزگ و تنومند شدن را چشید. در فصل بهار در شکوفایی عشق رویید . همان برگ .
برگی که از چشمه ابر سیراب شد و از سفره پاک خاک بهره مند . از این شاخه به آن شاخه پریدن ها را دید. آوازهای پرطنین بی شماری را شنید و لطافت قطرات پر طراوت باران را حس کرد.
تابستان ها به خود دید و در پاییزها بر خود لرزید و کم کم معنی رفتن را فهمید.
دیگر سبز و شاد نبود.
برگی زرد بود که از پیکرش جدا شد اما پرواز را به خاطر سپرده بود. آن قدر در پیچش باد پروانه وار بالا و پایین رفت تا دگرباره در خاک آرمید و از سرمای زمستان در دل خاک گلستان در امان ماند.
تا دوباره بهار آمد...و زندگی دوباره آغاز شد.
سلام به وبلاگ من سر بزنی خوشحال می شم راستی اگه خواستی به من لینک بده تا منم به شما بدم در قسمت نظرات بگو اگر خواستی
بهار تمام چیزیست که دارم . کاش همیشه بهار بود . چقدر زمستان را تجربه کنم .
سلام گلی جون ...
مرسی از متن زیبایی که نوشتی و مرسی از اینکه به من سر زدی و انقدر به من لطف داشتی.
هر وقت آپدیت کردی حتما به من خبر بده .
خدانگهدار
باشه عزیزم تو بیا رئیس جمهور شو! اصن من با بوش یه صحبتی میکنم جاشو بده به تو. رئیس جمهور آمریکا شو که طلا هم بیشتر گیرت بیاد :)
سلام
خیلی بیمزه بود.
غرق در دنیای بچگی
بهلر بودن را از زاویه پایدار بودن بنگر
یکدیگر را دوست بدارید ، اما از عشق زنجیر مسازید :
بگذارید عشق همچون دریایی مواج میان ساحلهای جانتان در تموج و اهتزاز باشد .
جامهای یکدیگر را پر کنید اما از یک جام منوشید .
از نان خود به یکدیگر هدیه دهید اما هر دو از یک قرص نان تناول مکنید .
سلام.خوبی؟..متنت قشنگ بود..مرسی سر زدی..
قربانت
بهتزنی سایت فلش فقط سایت سنجد
www.senjed.com