شنبه روز بدی بود. روز بی حوصلگی. وقت خوبی که می شد غزلی تازه بگی
ظهر یکشنبه من .جدول نیمه تموم همه خونه هاش سیاه.روی خونه جغد شوم
صفحه کهنه یاداشتهای من گفت دوشنبه روز میلاد منه
اما شعر تو میگه که چشم من تو نخ ابر که بارون بزنه . آخ اگه بارون بزنه
غروب سشنبه خاکستری بود . همه انگار نوک کوه رفته بودن.
به خودم هی زدم از اینجا برم. اما موش خورده شناسنامه من
عصر چهارشنبه . عصر خوشبختی ما . فصل گندیدن من . فصل جون سختی ما
روز پنجشنبه آمد. مثل سقاعک پیر . رو نکش یه چیکه آب . گفت به من بگین بگین.
جمعه حرف تازه ای برام نداشت . هرچه بود بیشتر ار اینها گفته بود.
به یاد امپراتور
فرهاد بزرگ
کسی که دوستش می دارم
سلام گلی جون
حال شما من فواد هستم فواد نیویورکی حالت خوبه
می خواستم از شما تشکر کنم عزیز بخاطر دوست داشتن فرهاد .
امیدوارم که همیشه و همه روزت شاد وخرم باشی و هیچ ناراحتی نداشته باشی .
گلی جون یه سری به ما بزن
FOAD25.BLOGSKY.COM
به فرهاد حسودیم میشه...
مهسا خیلی بی معرفتی
الآن سالهاست روزهای منم بوی جمعه میدن...