برای روز میلاد تن من, نمی خوام پیرهن شادی بپوشی
به رسم عادت دیرینه حتی, برایم جام سرمستی بنوشی
برای روز میلادم اگر تو, به فکر هدیه ای ارزنده هستی
مرا با خود ببر تا اوج خواستن, بگو با من که با من زنده هستی
بذار از داغی دستای تنهات, بگیر ای حُرم گرما بستر من
بذار با تو بسوزه جسم خستم, ببینی اتش و خاکستر من
تو ای تنها نیاز زنده بودن, بکش دست نوازش بر سر من
به تن کن پیرهنی رنگ محبت, اگه خواستی بیایی دیدن من
سلام وبلاگ قشنگ وجالبی داری به منم یه سری بزن
ممنون
سلام
خسته نباشی
شعر قشنگیه وقتی با صدای معین خوانده میشه محشره..
((نزار پایان این احساس شیرین بشه بی تو غم فرسودن من))
هنوزم یار تنهایم
به دیدار تو می ایم
باز می ایم
اگر فرصتی باشد مجال صحبتی باشد ...
یا حق
:ی
سلام.................سلام..
سلام!
مرسی که به من سر زدی ( گرچه نتونستم چیزی رو که نوشته بودی بخونم-فونتش به هم ریخته بود ) . آی تمایل داری به هم لینک بدیم؟
سلام مرسی از اینکه به من سر زدی .............
وبلاگ بسیار زیبایی داری موفق باشی عزیزم
بدرود .