عرفان


برای روز میلاد تن من, نمی خوام پیرهن شادی بپوشی

به رسم عادت دیرینه حتی, برایم جام سرمستی بنوشی

 

برای روز میلادم اگر تو, به فکر هدیه ای ارزنده هستی

مرا با خود ببر تا اوج خواستن, بگو با من که با من زنده هستی

 

بذار از داغی دستای تنهات, بگیر ای حُرم گرما بستر من

بذار با تو بسوزه جسم خستم, ببینی اتش و خاکستر من

 

تو ای تنها نیاز زنده بودن, بکش دست نوازش بر سر من

به تن کن پیرهنی رنگ محبت, اگه خواستی بیایی دیدن من
البته با لبخند همیشگیت

نظرات 6 + ارسال نظر

سلام وبلاگ قشنگ وجالبی داری به منم یه سری بزن
ممنون

سلام
خسته نباشی
شعر قشنگیه وقتی با صدای معین خوانده میشه محشره..
((نزار پایان این احساس شیرین بشه بی تو غم فرسودن من))
هنوزم یار تنهایم
به دیدار تو می ایم
باز می ایم
اگر فرصتی باشد مجال صحبتی باشد ...
یا حق

گلی جون 20 آبان 1383 ساعت 17:20 http://girl.blogsky.com

**صابر** 24 آبان 1383 ساعت 03:21 http://hothot.blogsky.com

سلام.................سلام..

خشایار 26 آبان 1383 ساعت 19:32 http://skyblog.blogsky.com

سلام!
مرسی که به من سر زدی ( گرچه نتونستم چیزی رو که نوشته بودی بخونم-فونتش به هم ریخته بود ) . آی تمایل داری به هم لینک بدیم؟

زهرا جون 27 آبان 1383 ساعت 12:45 http://zahrajoon.blogsky.com

سلام مرسی از اینکه به من سر زدی .............
وبلاگ بسیار زیبایی داری موفق باشی عزیزم
بدرود .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد