من جنبه ی تنها بودن زیاد رو ندارم
تو رو خدا زود به زود بیا
تو رو خدا

جمعه غروب
........................
.................................
....................
.....
................
...........................
.......................................

عرفان در مسیر زندگی


نفس می کشم ولی مرده ام
در مسیری بی هدف زندگی می کنم
من مسخ شده ام
خوشبختی مرا در گوشه ای تنها می گذارد
تمام زندگیم مرور می شود
یک پوچی بزرگ به اندازه عمرم
نفس ها به شماره می افتند ولی نمی ایستند
من با حرکت ثانیه ها نابود می شوم
و خودم نابودیم را مشاهده می کنم
ولی بی عشق توان هیچ حرکتی ندارم
به امید اینده تنم را به باد سپرده ام
و خودم را وقف روزگار کرده ام
اسب غربت می تازد و من بر زمین کشیده می شوم
حاضرم در مسیر جان دهم ولی بی عشق حتی فکر ازادی نکم
روزی من بر اسب روزگار سوار بودم زمین زیر پایم غرش می کرد
این مسخ شده امروز عزیز خدا بود دیروز

    <<مردیخی>>
۲۲/۲/۱۳۸۴

جی جی ندارم !!!


سرم پایین بود توی کوچه داشتم راه می رفتم
یاد قدیما افتادم
مثل بچگی زیر چشمی به در و دیوار کوچه نگاه می کردم و تبسمی می زدم
چقدر بزرگ شدم
فاصله چشم هام با زمین بیشتر شده
ولی دلتنگیم نسبت به خدا اصلا کم نشده
هنوز مظلومانه قدم بر می دارم و با خودم حرف می زنم
گمشده ی زندگیم رو پیدا کردم
ولی هنوز نمی تونم کنارش باشم
......
.................
...........................

من با تو خو گرفتم       از خنده ات شکفتم       چشم تو شاعرم کرد      تا این ترانه گفتم:

 من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم               پیدا نمی شدی تو شاید که مرده بودم


باز دلم گرفته
چه بوی سیبی پیچیده تو وجودم
دلم برای خدایم تنگ شده
و هزاران بار گریه

کوچولو سلام!

تنها و ساکت


دوستش دارم یک عالمه            دختر پادشاهمه
دوستش دارم یک عالمه            دختر شاه عالمه

تو قبله ای و من فقط یک محرابم

زیبای من

سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه

اگر شبی از گذر زمان جا ماندم مرا ببخش


برایم گریه نکن                     مزار من تبسمی می طلبد

مرگ پرواز ابدیت در روح من است
ارزش چشم تو از گریه من بیشتر است

نکند فکر کنی بی انکه تو را بخشم از دنیا رفتم
باورم کن من جز تو در این عالم عشق ندیدم

رفتنم این نیست که تو خود را بکشی
هدف از  رفتن من باز شدن بخت تو بود

رفتم تا که در این عالم نباشم هرگز
روزی نکنی فکر که عرفانی بود

تو برو سوی خدامان . من هم سوی همیشه
شمع روشن مزارم یعنی:من منتظرم تا همیشه

                                                       < مردیخی >
                                                       ۲۸/۰۴/۲۰۰۵

اوج تنهایی عشقت

  می خانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت