چشمونم فاصله رو از پنجره دید می زنه
دلم اسم تورو فریاد می زنه

در های پنجره رو تا انتها باز می کنم
تو خیالم با تو پرواز می کنم

روز ها با دهن کجی بهم می گن                 چشم امید رو ببر از اسمون
روز ها با هم دیگه فرقی ندارند                  بوی کهنگی می دن تمومشون

از کوچه بی خبری رد شدم و عشقم را به دیوار هایش دادم
مردانه ایستاده ام و می گویم :
اری دیگر عاشق نیستم
ولی من دوست دارم دیوانگی را
من از امروز دوباره عاشق می شوم
و اگر هزار بار دیگر عشق از یادم برود باز عاشق می شوم
تو کجا عشق را فراموش کرده ای؟


برای عشق تازه . اجازه بی اجازه
من باز عاشق تو می شوم