هر لحظه منتظرم انفجاری رخ دهد
بزرگ و وحشتناک
به طوری که سکوت تاریخ شکسته شود
بی کسی لحظه های من
خودم و این تنهایی تنفر آور
نمیدانم چرا این روزها همه اش گمان میکنم پائیز در راه است...شما هر دو خوبید؟؟؟
وقتی حجم سپید حظورت در بلندی تنگنا های دردی غریب می پیچید و آنگاه که سنگینی فریادت سکوت سبک شب را می شکستذر کدامین ذهن خطور خطر قدم نوزادی می گذشت.با ما باش
نمیدانم چرا این روزها همه اش گمان میکنم پائیز در راه است...
شما هر دو خوبید؟؟؟
وقتی حجم سپید حظورت در بلندی تنگنا های دردی غریب می پیچید
و آنگاه که سنگینی فریادت سکوت سبک شب را می شکست
ذر کدامین ذهن خطور خطر قدم نوزادی می گذشت.
با ما باش