دختر خاکستری

امروز دارم فکر می کنم وقتی برگشتیم برای خدا سوقاتی چی ببریم؟

هنوز چیزی به ذهنم نرسیده

چی میگی؟

امروز بیش تر از همیشه دوستت داشتم

و به یاد هم بودیم

همه فروخته اند به قیمت فاحشه ای تکراری

هنوز کسی می گوید مفروش

بیش از این می ارزی

خدا کند تو نفروخته باشی خودت را

تو تنها باقیمانده منی

و من تنها عقب مانده تو

سلام

۲تا دوست خیلی وقت ها نمی تونند هم دیگرو ببینند

خوب اشکالی نداره و تحمل می کنند تا لحظه دیدار

ولی خیلی فرق داره که بتونند و نخواهند همدیگرو ببینند

یا عادت کنند به دوری و دوستی

شاید دیگه اون اسمش رفاقت نباشه

این حرفا خیلی وقته تو دلمه و می خوام بهت بگم

راستی امروزا که به خودم نگاه می کنم می بینم

یه کوچولو بهتر شدم باهات و راحت ترم

 ولی هنوز نه به راحتی نوشتن برات

هنوز باید صبورم باشی فرشته :ی

 

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟

 

هنوز هم نمی دانم کیست

 

هنوز هم بهشت خدا هم بی تو جهنمی بیش نیست

به تعداد نفس هاست از تو خدایت ممنونم

شاه ما پادشاه خوبی هاست

یاحسین

 

*. خوبم و می روم تا دنیا را برای خود کنم

و ستاره ها را پیش کش نگاهت زیبا

تو مرا روزی به یاد خواهی اورد

‌آن روز شاید ندانی چقدر امروز پست هستی

 

آمدم اینجا تا بنویسم دلم برایت تنگ شده بی معرفت

ولی انگار دل وبلاگمان از دل من تنگ تر است

دل تنگی برای تو خاکستری ترین رنگ زندگیست

 *-      ):

یه روزی هم نوبت ما می شه بخندیم و نفس بکشیم

زندگی کنیم بدون این دل شکسته

شاید اون دنیا توبت ما بشه

شایدم ما فراموش شدیم