به دنیا بگویید تمام شود........

با معادلات آدم زمینی ها حساب کردم

چند تا جواب بهم داد:

۱- از خریت تو استفاده می شود

۲- یک شصتم علاقه اش هم به تو نیست

۳- پنجاه و نه نفر از تو بهتر در کنارش هستند

۴- روزانه به چهار نفر غیر از تو مشتاق تر است

و.....   تا هزار می شود رفت

 

ولی اسمان از معادله سکوت حلش می کند

تو اسمان ۳ نفر وجود دارن فقط

من . خدا . دخترش

کسی دیگری نیست که او را بدزدد

یا او مرا به خاطرش بفروشد

 

مردیخی-زمستان ۸۵

 

 

خدایا  کی به کیه ؟؟؟؟؟؟

چرا بعضی وقت ها دنیا اینجوری می شه خدااااااا؟

 

*- من هم اعتقاد داشتم خدا جون!!!!!!!!!

تو خیلی تغییر کرده ای

.......

شاید هم خودت را تغییر داده ای

....

دیوار ها گریه می کنند

.

دو سه روزه که دلم بدجوری هواتو کرده

باز دوباره حوس ناودون طلاتو کرده

 

چند شبه که باز دوباره تو به خوابم نمی یای...

هنوز همه چیز برای عجیب است

و من با همه هستم و تنهایم

تو کجایی؟

کسی پیانو نمی زند ولی صدای پیانو می اید در اتاق

کسی دارد اهنگ تنهایی را می نوازد

همان اهنگی که بی اختیار اشک ها را به دنیا  می آورد

چهل شب در نماز شبم دعای تلخی می کردم

انگار برابرده شد ولی من برای همیشه چشم به غروب جمعه ها می دوزم

مردیخی بزرگ گفت فرقی هم ندارد با انتظار مرگ

کاش می شد در اتاق را بر روی همه ببندم

حتی دختر خدا.......

 

 

رفت و امد ماشین ها

گرمای بخاری

صدای تند تند قلبم در تنهایی

و نگاهی دنباله دار به چادر خانوم ها

خوب خدا وقتی دوستم ندارد یعنی دوست داشتنی نیستم

شکایتی نیست و سعی می کنم اسمانی شوم

 

*.  الانتظارو اشدو من الموت 

و مردن برای تو را دوست دارم

 

دوستشان ندارم و از همه دورم

در عالم بی انتهای خودم قدم می زنم

و فرق ما ادم ها به من فحاشی می کند

حتی معنی فحش هایشان را هم نمی فهمم

فقط می دانم که خوب نیست

تو تنها اشنای این دیاری

که تو هم گهگاه در درونت ابری و مه الود می شود

*.- امروز فکر می کردم که اگر تو بری من کجا برم؟

گاهی شوخی شوخی جدی می شود

گاهی هم جدی جدی شوخی

نمیدانم امشب شوخی هایت جدی ناراحتم کرد

یا جدی جدی شوخی هایت حالم را گرفت

دلم ادم هر هزار سال یکبار هم که شده به گریه نیاز دارد

با توام خوش خنده

گرفتی منظورم را؟

یک قدم نزدیک تر شد

مرگ را می گویم

 

*-فردا شغال پیرو رو دوششون می یارن

چرا نمی فهمی؟ نمی خواهم بی تو بمیرم

چند صبایی مرا تحمل کن...