-
[ بدون عنوان ]
13 بهمن 1384 13:46
در آغوش گرم و مطمئن من بمان و با آرامش بخند کسی نمی خواهد خنده های تو را بدزدد تو در آغوش من در امانی
-
[ بدون عنوان ]
8 بهمن 1384 14:08
-
[ بدون عنوان ]
8 بهمن 1384 14:08
تو توی توت فرنگی نیستی جیگر تو توی قلب منی :ی
-
[ بدون عنوان ]
5 بهمن 1384 00:08
یاد باد یاد گذاشته شاد باد روز های بی خاطره
-
[ بدون عنوان ]
1 بهمن 1384 23:36
did you recieve my kiss which sent to God to give you tonight ?؟
-
[ بدون عنوان ]
29 دی 1384 17:55
خیلی زود می ایم بر روی ابرها راه می رویم دست در دست هم باهمیم باهم می خندیم می خندیم و می خندیم
-
[ بدون عنوان ]
27 دی 1384 22:59
یک طرف من بودم و یک طرف خدا من خدا را لمس کردم امشب از پشت عینک اشکها شفاف ترند *پ.ن: همه چیزم تویی G
-
[ بدون عنوان ]
26 دی 1384 05:38
یک روز مثل همیشه می ایید و همه جا سفید است و جایم خالی فقط روی دیوار با رنگ خاکستری فریاد زده ام: خداحافظ زندگی
-
[ بدون عنوان ]
24 دی 1384 19:15
خواهم تو شوی.......... حقارت اشک ها تو را صدا می زند رفیق
-
[ بدون عنوان ]
23 دی 1384 12:23
هر نوشته ای تاریخ انقضایی دارد و بعد از ان ارزش خواندن ندارد دیگر انقضای نوشته های من زمانیست که از قلمم ازاد می شوند
-
[ بدون عنوان ]
23 دی 1384 12:19
هر سکوتی منتظر است تا فرشته ای بیاید و به حرفش بیاورد این هم از سکوت ادم زمینی ها
-
[ بدون عنوان ]
23 دی 1384 11:14
حرف هایی است برای نگفتن و ارزش هر انسان به حرف هایی است که برای نگفتن دارد *پ.ن: تو چقدر با ارزشی و من بی ارزش ترین در مقابل تو
-
[ بدون عنوان ]
20 دی 1384 04:26
روی جلد این دفتر ارزو ها نوشته شده: عزیزم من به اینده زیبای تو ایمان دارم :ی
-
[ بدون عنوان ]
20 دی 1384 04:24
کاش اسمانی ها به زمین محتاج نبودند!!!
-
[ بدون عنوان ]
19 دی 1384 04:06
به خدا گفتم با این چهره جدید مرا می شناسی ؟ لبخدی زد و گفت من تو را از بوی اشک هایت می شناسم *پ.ن: قسمتی از < شهاب اسمانی> از مردیخی
-
[ بدون عنوان ]
14 دی 1384 20:30
روی بر خاک عرض پرده می گویم هر سحرگه که باد می اید ای که هرگز فراموشت ندارم هیچت از بنده یاد می آری؟
-
[ بدون عنوان ]
14 دی 1384 16:39
تا وقتی زنده هستند که خیرشون به کسی نمی رسه باز خوبه وقتی می میرند به خاطر تعطیلات عمومی مردم شاد می شن
-
[ بدون عنوان ]
12 دی 1384 14:35
داره توی چشمای من نگاه می کنه . لبخند می زنه بیچاره الکی نبود خدا براتون پیغمبر فرستاد خر پیشتون پرفسوره اه
-
[ بدون عنوان ]
12 دی 1384 14:35
داره توی چشمای من نگاه می کنه . لبخند می زنه بیچاره الکی نبود خدا براتون پیغمبر فرستاد خر پیشتون پرفسوره اه
-
[ بدون عنوان ]
10 دی 1384 18:12
بالاخره از دل این اسمون یه قطره اشک به زمین افتاد توی این سرزمین امروز درس خوندن هم عالمی داره مخصوصا اگر به عشق یه چیزی باشه. هنوز خبری نیست و باید زیباییت را به گل رز تشبیه کنم تا به کی گل رز باید انقدر زیبا تشبیه شود؟ !! ...
-
[ بدون عنوان ]
8 دی 1384 22:02
Dear Nineteen Hundred remind me to your GOD ..............
-
[ بدون عنوان ]
7 دی 1384 22:10
کاش دلتنگی نیز نام کوچکی داشت مانند مرگ که نام کوچک زندگیست
-
[ بدون عنوان ]
7 دی 1384 21:05
سعی می کنم همیشه فکر های خوب بکنم چون اگر نه فکر های بد به سراغم می اید حتی اگر نخواهم
-
[ بدون عنوان ]
5 دی 1384 09:29
سرفراز است هر انکه با نماز است
-
[ بدون عنوان ]
1 دی 1384 16:47
خفه شو و ساکت باش دیگه برام مهم نیست هیچ چیز غیرتم مرد میان لاشه این ادم ها تو از پنج سکس پارتی تو یک هفته در تهران حرف می زنی؟ دیگر فراموش کردم خودم را تا ارام گیرم تا بتوانم در میان شما زندگی کنم. هنوز تنها امیدم تویی زیبا
-
[ بدون عنوان ]
29 آذر 1384 16:06
میشه به کره زمین بگی نچرخه؟ اخه سرم داره گیج می ره بسته دیگه!!!!
-
نامه ای به رئیس جمهور امریکا
25 آذر 1384 22:31
همه فراموش کردن رفت خودشون هم یادشون رفت که مردن من بیدارم. لحظه شماری می کنم منم خجالت می کشم بگم هموطن هام ۱۰۰ نفری توی یک هواپیمای باری حمل می شن خجالت می کشم بگم هر باری که سوار هواپیمای ۴۰ سال پیش می شم می ترسم ولی تو چه جوری روت می شه به مجسه ازادی نگاه کنی؟ این همون دموکراسی مردم سالارانست عزیزم؟ مجسه ازادی...
-
[ بدون عنوان ]
24 آذر 1384 18:55
وقتی نیستی هفت روز هفته حکم جمعه ها را دارد مثل امروز ...
-
[ بدون عنوان ]
24 آذر 1384 12:48
من هنوز هستم ........
-
[ بدون عنوان ]
21 آذر 1384 16:05
نه تکراری شده ای نه خسته کننده شاید به حرمتت سکوت کرده ام :ی