دوست عزیزم اینترنت برام یه شعر قشنگ نوشته بود .دلم نیومد شما نخونیدش:
در زیر آسمان نیلگون هر چیز فصلی دارد و هر هدفی زمانی،
زمانی برای تولد ، زمانی برای مرگ
زمانی برای کاشتن ، زمانی برای برداشتن
زمانی برای کشتن ُ زمانی برای زندگی بخشید ن
زمانی برای ویران کردن ُ زمانی برای ساختن
زمانی برای گریستن ُ زمانی برای خندیدن
زمانی برای سوگواری ُ زمانی برای پایکوبی
زمانی برای پرتاب سنگ ُ زمانی برای جمع کردن سنگ
زمانی برای در آغوش گرفتن ُ زمانی برای از آغوش راندن
زمانی برای دست یافتن ُ زمانی برای از دست دادن
زمانی برای نگاه داشتن ُ زمانی برای رهانیدن
زمانی برای گسستن ُ زمانی برای پیوستن
زمانی برای خاموشی گزیدن ُ زمانی برای سخن گفتن
زمانی برای عشق ُ زمانی برای نفرت
زمانی برای ستیز ُ زمانی برای مهر ورزیدن
زمانی برای..............
من هم به نوبه ی خود این حادثه ی دلخراش را تسلیت می گویم و
خواهشمندم همه هر کاری که از دستشان بر می آید انجام دهند.
عزیز داغدارم
سلام،سلامی به وسعت اندوه بی پایانت.
سحر که گل وجودت در بوستان حیات،با طراوت و آرام خفته بود،بی آنکه بداند زمین لبریز بغضی دردناک است،سحر که کودکان شهر،معصومانه در پناه بستری گرم و امن در رویای بی پایان خویش فرو رفته بودند،و عروسک هاشان در انتظار بیداری آنها بود،سحر که نوعروسان در خواب،آینده را نقاشی می کردند و مادران خسته از بیدار،چشمی گرم کرده بودند،و پدران به صبح و آغاز و کار می اندیشیدند،سحر که ساجدان سجده شکر و امید به جای می آوردند،نمی دانم،نمی دانم،زمین را چه شد………
که اینگونه دردناک بر خود لرزید و نگاه ها و رویا ها را در دل خود کشید.
عزیز داغدارم
گریه سوزناک تو،خواب از چشم جهان گرفته است،در این هنگامه تقدیر،چه دارم،که به امید تسکین دردهایت بدرقه اشک های آتشینت کنم،اما خوب می دانم که غمخوار عالم زخم هایت را به آبمحبت خویش می شوید و زندگی را به رسمی تازه به تو اهدا می کند،چرا که تو عزیزترین و صبورترینی ،عزیزتر از همه آنانی که هر روز به خواب غفلت فرو می روند و به غفلت از خواب بر می خیزند،خوب می دانم که در پس همه رنج هایت، دستی تو را به سوی خود می خواند و کسی تو را به حضور می پذیرد و چشمان بارانیت را پاک می کند.
آنکه تسکین دهنده ی همه قلوب است.