-
مرد یخی
27 شهریور 1383 01:59
کم کم به سالگرد مرگمان نزدیک می شویم یک نگاه به مسیر طی شده بینداز ما از جاده منحرف شده ایم و به سمت آسمان حرکت می کنیم چقدر سبکتر از دیروز گام بر می دارم و چه زیبا تر از هر روز تو را می بینم امروز ما مردگان دنیای دورنگی هستیم
-
[ بدون عنوان ]
24 شهریور 1383 11:41
آسمان آبی بود خورشید طلایی بود چشمه نورانی بود دنیا مملو از زیبایی بود آه ای کاش انسان نیز در بیداری بود
-
مرد یخی
23 شهریور 1383 17:02
کاشکی نباشی وقتی می رم کاشکی ندونی بی تو می میرم مرگ قناری دیدن نداره گلی که خوشکید. چیدن نداره می رم از اینجا وقتی که خوابی من اهل خوشکی. تو اهل آبی این نامه از من. مرد کویره وقتی می خونیش که خیلی دیره می رم از اینجا با پای خسته با چشمی گریون.قلبی شکسته بغضی هنوزم مونده تو سینه دوری چه سخته.قسمت همینه
-
[ بدون عنوان ]
21 شهریور 1383 11:30
دیگر نمی توانم عشق را بفهمم عشق موجودی شده است که ده ها سر دارد و تو نمی توانی بفهمی کدام یک فرمان می دهند. آیا عشق نزد ما از احساس به کلمه تنزل نیافته است؟
-
مرد یخی
19 شهریور 1383 16:18
یه دوستت دارم ساده جرم سختی باسه من بود اینکه عاشق تو بودم جایی که عشق قغدغن بود جرم من فقط همین بود اینکه عاشق تو بودم اینکه از تو می نوشتم اینکه از تو می سرودم آخه تو قبیله ما عشق و عاشقی حرومه دوست نداشتن شده قانون دیگه عشق بازی کدومه دوره, دوره عربهاست دخترام انگاری بردن این عروسکای شرقی توی جعبه, پشت پردن
-
مرد یخی
15 شهریور 1383 15:38
لالا همه در خواب نازند دیگه چیزی ندارند تا ببازند بخواب آروم نه اینکه وقته خوابه بخواب ای گل که بیداری عذابه نترس از دست بی قانون فردا بخواب جونم که قانون داره دنیا بخواب آروم گل گلدون خونه که بیرون تا بخوای نامهربونه لالالا که قلبم زیرو رو شد که دست عاشقم پیش تو رو شد که بازم این دلم دیوونگی کرد که این دیوونه با عشق...
-
[ بدون عنوان ]
12 شهریور 1383 15:14
-اگه یه کم منو دوست داشته باشی چی میشه؟ -آسمون میاد به زمین زمین میره به آسمون. ـااا پس اگه منو خیلی دوست داشته باشی اونوقت چی میشه؟ -اونموقع دنیا به کل نابود میشه. -اه.اینارو جدی می گی؟یعنی دوست داشتن من انقدر فجیعه! اگه اینطوریه پس تو حق داری!من باید برم.
-
[ بدون عنوان ]
10 شهریور 1383 18:06
من من که نقشم نقش برگ بود نقشی سبز اما دشوار . با تولدی بی دغدغه در آغوش خاک و رویشی سبز و همراهی دستان گرم خورشید. نهالی نرم و نازک که به خاطر عشق به درخت شدن در زمین ریشه دواند. آن قدر در مسیر بادها و توفان ها بر خود لرزید تا طعم زیبای بزگ و تنومند شدن را چشید. در فصل بهار در شکوفایی عشق رویید . همان برگ . برگی که...
-
مرد یخی
1 شهریور 1383 11:01
همیشه می گوییند صدای سکوت بلند ترین صداست سکوت همیشه با آدم ها حرف می زنه الان داره با من هم حرف می زنه نمی فهمم چی میگه ولی حرف می زنه دلم داره جون می ده کی میدونه شاید نویسنده این وبلاگ پیشه خدا باشه الان شایدم بیهوشه شایدم........... سکوت داره زمزمه می کنه بی خبری خودش یه دنیا خبره انتظار کشیدن سخته ولی انتظار خودش...
-
[ بدون عنوان ]
28 مرداد 1383 20:34
هر چی خاطره تلخ داری بریز تو یه جعبه.عطر قدیمیت هم بذار داخلش.درش رو سفت ببند. جعبه رو به گوشه ای تاریک از ذهنت ببر. یه عطر جدید بخر.به حمام برو و خودت رو خوب بشور.لباس های تمیز بپوش.عطر جدیدت رو انقدر بزن تا خوب حسش کنی.برو رو پشت بوم خونتون. به آسمان نگاه کن آبیه بزرگه مثل یه سقف بالای سرته حالا به روبرو نگاه کن یه...
-
[ بدون عنوان ]
26 مرداد 1383 21:16
تویی که شب ها با خدا راز و نیاز می کنی تویی که با خدا کلی دوستی تویی که خدا بی جواب نمی ذارتت میشه واسه منم دعا کنی؟
-
[ بدون عنوان ]
24 مرداد 1383 10:55
بیا این هفته به جای دندونات مژه هاتو مسواک بزن. به جای جوراب شال گردن پات کن. ساعتت رو به جای اینکه ببندی مچ دستت بنداز دور گردنت. اینایی که گفتم هیچ کدوم نمیشه؟!خب من چی کار کنم؟ تو یه کاری کن که بشه!
-
[ بدون عنوان ]
22 مرداد 1383 14:29
یه آرزو کن و بعدش یه نخ ببند دور شست پات. شاید وقتی نخه باز بشه آرزوی تو هم برآورده بشه. اگه بخوای می تونی بهش امیدوار باشی.
-
[ بدون عنوان ]
19 مرداد 1383 17:55
تمام ماجرا این بود. اول سرم خورد به یه میله ی فلزی و از دردش اشک بی اختیار از چشمام جاری شد. دفعه ی بعد بدنم به جایی نخورده بود ولی من باز بی اختیار اشک می ریختم. اینجوری شد که با خودم گفتم اگه ایندفعه جسمم به جایی نخورده حتما روحم با یه روح فلزی تصادف کرده و دردش گرفته و اشک رو بی اختیار از چشمای من سرازیر کرده.
-
[ بدون عنوان ]
18 مرداد 1383 16:34
یه شب اینجوری شد: انقدر نخوابیدم که صبح شد. بعضی شبا اینجورین.انقدر بیدار می مونی که شب از رو می ره و صبح میاد. بعضی شبا یه جور دیگه ست. تو توی خوابی که سیاهی می ره و روشنی میاد. یه وقتایی خیلی طول می کشه تا صبح بیاد.ولی آخرش میاد. من ایمان دارم که میاد.
-
[ بدون عنوان ]
17 مرداد 1383 12:26
یکی که تو چشماش درخت کاشته بود نگاه کرد به دیگری که لبش رو قفل و زنجیر زده بود.بهش گفت:کی میشه قفل و زنجیرت رو باز کنی و اون چیزی که مدت هاست منتظرشم بهم بگی! دیگری سرش رو تکون داد یعنی فعلا وقتش نیست. یکی از چشم خورشیدی کمک خواست. چشم خورشیدی انقدر به لبای دیگری نگاه کرد تا قفل و زنجیر فلزی از حراوت و گرما آب شدن و...
-
[ بدون عنوان ]
11 مرداد 1383 19:26
هرگز کسی کاغذ سفید را به هر میزان که سفید تمیز و براق باشد قاب نمی گیرد و به دیوار خانه آویزان نمی کند.
-
[ بدون عنوان ]
9 مرداد 1383 22:54
چه شب دل انگیز مزخرف حال بهم زنی!
-
[ بدون عنوان ]
7 مرداد 1383 23:03
ندیدی شوق کودکانه را در پس هاله ای از غم پس از اولین سلام!
-
پدربزرگم اکنون کنار خداست
11 تیر 1383 20:48
پدر بزرگ رفت به همین راحتی رفت دیگر چهره اش را نخواهم دید ان همه مهربانی اکنون زیر خاک است یک خاک سرد . یک اندوه بی کران کاش یکبار دیگر چهره ات را می دیدم کاش می دیدی چقدر برایت گریه کردم خدا کند خاک تحمل آن همه بزرگواری را داشته باشد از امروز دیگر خانه مادر بزرگ معنایی ندارد در این جهان تنها خاطراتت است که زندگی می...
-
گل سرخ صحرایی
5 تیر 1383 15:46
رویای باران می بینم رویای باغ ها را در میان صحرای شن از خواب برمی خیزم، با رویاهایی پوچ رویای عشق می بینم، و زمان از دستانم می گریزد رویای آتش می بینم در رویایم دو قلب در هم می پیچند و هرگز نمی میرند و در کنار آتش سایه ها هوس انسانی را نقاشی می کند این گل سرخ شیرین صحرا که سایه اش رازی نهان در خود دارد این گل صحرا...
-
خاکستری ترین مرد یخی
1 تیر 1383 21:04
همیشه می گفتی دروغ چیزه بدی است. فکر نمی کردم یه روز خودت هم دروغگو باشی گلی جونی که همه براش می مردند یه دختر نقاب دار باشه. همیشه می گفتی مهربان باش ولی خودت معنی مهربانی رو فراموش کردی. من از دختر های دروغگوی مثل تو خوشم نمی یاد چرا فکر می کنی کاری که می کنی درسته؟ مگه قرار نبود ...................؟ پس چی شود...
-
بی خبر رفتی و تنهایم گذاشتی
31 خرداد 1383 18:50
اگر احساسم را کشتی . اگر از یاد من را بردی. رفتی با خود بی تفاوت. به غریبی سر سپردی بدون این رو که تن من شده جادو به طلسمت یکی هست این ور دنیا که به یادش مونده اسمت. تقدیم به گلی خود خواه که مرا بی خبر گذاشته.........
-
برای تویی که قرار نیست فراموشت کنم
26 خرداد 1383 23:01
گفتم از خروار ها فکری که هر روز به ذهنم می رسند کدام عاقلانه تر است گفت برو بابا دل خوش سیری چند گفتم من عادت کرده ام هر روزم را با افکار گلی بگذرانم گفت زندگی چیزی نیست که لب تاقچه عادت از یاد من و تو برود گفتم عشق یعنی چی گفت عشق صدای فاصله هاست.فاصله هایی که از نقره تمیز تر است گفتم عاشق کیست گفت عاشق یعنی دچار...
-
[ بدون عنوان ]
25 خرداد 1383 16:59
سلام من از شستنگاه شناور می آیم. به آنجا رفتم تا بشویم روحم را،ذهنم را و قلبم را در شستنگاه شناور ،آبی و سکوت جاری بود. و من در بال های سکوت خفتم و آموختم در خاموشی زیستن را و اینک سلام من به تو پایان سکوت است با آمدن تابستان، شروعی دوباره!
-
مرد یخی
20 خرداد 1383 22:11
زنـــدگی کن زندگی بهترین لطف خــداست . عشــق بورز عشق بهترین شعر خــداست . دوستی کن دوستی بهترین حرف خداست . پرستش کن پرستش بهترین یاد خـــداست . زیــبا شــــو زیبایی بهـترین حس خــداست . مهربان باش مهربانی بهترین اسم خداست . تــفــکــر کن تـفکـر بـهتـریـن علـم خـداست . صـادق باش صداقت بهترین یادگار خـداست . بنـدگـی...
-
مرد یخی
17 خرداد 1383 14:28
روز هایی که نمی شناختمت عقربه های ساعتم مثل بقیه ساعت ها می چرخید. روزهایی که کنارم بودی عقربه های ساعتم با سرعت دوبرابر می چرخیدن روزهایی که با خاطراتت بودم عقربه های ساعتم گاهی سریع تر و گاهی کندتر می چرخید. روز هایی که تو بودی و من نبودم عقربه های ساعتم نصف سرعت بقیه ساعت ها می چرخید. روزهایی که من هستم و تو نیستی...
-
مرد یخی
17 خرداد 1383 14:26
اگر دوست داری موفق شوی: با انسان های موفق تر از خودت دوست شو اگر دوست داری خوشبخت شوی: با انسان های صادق تر از خودت دوست شو اگر دست داری نابود شوی: با هیچ انسانی دوست نشو
-
مرد یخی
17 خرداد 1383 14:24
تولد بی دلیل ترین چیز در دنیاست عشق بی قانون ترین چیز در دنیاست مرگ بی منطق ترین چیز در دنیاست
-
مرد یخی
13 خرداد 1383 13:29
غریبه توی غربت............... برای چندمین بار داره پخش می شه. مسافر شهر غمی............ خیلی خوشم می یاد ازش. دوست داری درد و دل کنی........... قلم رو گرفتم دستم هنوز به غربت فکر می کنم. گفتی غریبی بهتره........... عجب زمانه ای شده .الکی الکی دلت می گیره. تقسیره آدم ها نیست....... تا کی قراره این اوضاع ادامه داشته...